-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1385 12:13
گاهی برای از تو سرودن زمان کم است درزیر بار زندگی ما امان کم است وقتی که خوب خیره به نقش تو می شویم بر روی چهره نقش پشیمانمان کم است دیگر برای کنترل خوبی و بدی حتی خود خدای نگهبانمان کم است بین من و تو فاصله ها حکم می کنند حالا هنوز فاصله های جهان کم است در وصف نرخ فاصله های تصاعدی کافیست بگوییم که هفت آسمان کم است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 16:07
وقتی برای دیدن من دیر می کنی این سررسید عمر مرا پیر می کنی زل می زنم به آینه ها تا ببینمت شب را به روی آینه تکثیر می کنی حالا به یک غزل که تو را صید می کند؟ وقتی درون قافیه تاثیر می کنی امروز مرا کنج خودم سوق می دهی فردا در انزوای خودت گیر می کنی تا کی به قاب عکس تو اینگونه بنگرم؟ داری مرا ز بودن خود سیر می کنی پایان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 22:59
سکوت دشت و صحراها سکوتی خوف انگیز است و این آرامشی قبل از مصیبت های پاییز است نگاه یک مترسک را کلاغی کرد پژمرده خبر آورده : سال قحطی باران جالیز است نه دیگر یوسفی مانده که بر قحطی شود پیروز نه دیگر تیغ و شمشیر اهوراایزدان تیز است نه حتی انتظار از این نماز پوچ باید داشت که گوش این خداوندان از این اوراد لبریز است پیام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دیماه سال 1385 11:02
و این صدای همهمه ی برگهای زرد دوباره می دهد خبر از روزهای درد با یاد او که بود « فروغ » زمان ما ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ۱۵ دی سالروز تولد فروغ فرخزاد شاعر دیوارها و عصیان رو به همه شاعرها و شاعردوستان تبریک می گم و یه خبر براتون دارم و اون اینکه به میمنت و خجسته سال پیامبر اعظم جشنواره ملی فرهنگی ادبی دانشجویان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 20:54
قرار نبود به این زودی آپ کنم ولی اتفاقی افتاد که نتونستم نگم. امروز تو کتابخونه های خاک خورده ی نیشابور کتاب "شاعر شنیدنی است" از استاد محمد علی بهمنی رو پیدا کردم که از خود کتابخونه و فروشنده های اون خاک خورده تر بود.پیدا کردن این کتاب برام عجیب بود ولی چیزی که خیلی آتیشم زد و جرقه ای شد تا دست به کیبورد بشم این بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 14:02
وقتی برای مردنت یک قبر کم بود در شعرهای بی قرارت صبر کم بود با قلوه سنگت وهم شب ها را شکستی وقتی که در بغض سپیدت ابر کم بود و تقدیم به او ، همو که نهال شعر را در وجودم بارور کرد خداوند یارش باد
-
یلدا شب من ماه
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 09:21
شبی تاریک در پیش است ، هجوم ابرها سد شد صدای صاعقه پیچید و رنگ آسمان بد شد برای دیدن مهتاب دو چشم من که کافی نیست صدایم ناله هایی زد ، سکوتم باز ممتد شد هنوز از سایه ات ای ماه خسوف عشق می گیرم تو مهتاب شبی هستی که یلدای محمد شد نفوس بد نزن با من که امروز اول دی بود نگو که دیر جنبیدی ، شب یلدایمان رد شد و بیرون آمدی از...
-
مهتاب در مرداب
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 16:44
شب های تاریک ، شب های مرداب قلاده ی مرداب بر پهنای مهتاب مرداب خاموش و صدای سیلی باد امواج زلفی می شود در پیچ و در تاب روزی که رودی بود در مهتاب جاری حالا شب کابوس مردابست در خواب یک تجربه در عمر خود آموخت مهتاب دیگر ننوشد از دل مرداب ها آب شاید دوباره چشمه ای از عشق جوشد تا عکس ماهت را کند تا اوج پرتاب
-
مرده است
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 12:53
شمعی که از پرواز یک پروانه مرده است در این سرای عاقلان دیوانه مرده است در کاخ دنیا در پی مجنون مگردید از شوق لیلی کنج یک ویرانه مرده است دیگر زلیخا را به بدنامی نخوانید وقتی عزیز و یوسف دردانه مرده است دنبال طوطی سخنران هم نباشید بی جنبه از مستی این پیمانه مرده است آب از سر این بچه بازی ها گذشته روزی که پیری در میان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 آذرماه سال 1385 13:18
تو این پست چند تا از رباعی هام رو براتون گذاشتم که از کارهای جدیدمه منتظر نظرات همه ی شما هستم ********* صدها هزار فاصله در شعر ظاهر می شود در شعر گفتن از فراق ، شاگرد ماهر می شود از شعر خالی شد سرم هر دم که نزدیکم شدی انگار در دوری تو دیوانه شاعر می شود ********* و از دریا شدن در پیش ماتم من نمی ترسم نمی ترسم ز خرمن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آذرماه سال 1385 22:33
خدایم خوب می داند حریص و آخری خواهم من آن آشفته مویت را رها از روسری خواهم نمی دانم چه فصلی هست بهاران یا پاییزان؟ من از اردیبهشت تو بهشت دیگری خواهم بهارم باش، یارم باش و یادم باش و با من باش نه حرف این غزل آن نیست که از تو یاوری خواهم و اینجا جای این بیهوده گویی های مهمل نیست چرا از بوسه پرهیزم؟ من از تو دلبری خواهم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 10:50
همچون ورق های سفید این روزها بی معنی ام در انتظار رفتن و آن لحظه ی پایانی ام مانند خورشیدی که در تنهایی اش یخ بسته است از سردی چشمان تو در حالت ویرانی ام یک برج پیر و خسته ام با صد ترک بر گونه ها از این ترک ها جاری است شب ها که من بارانی ام من تکه تکه مرده ام در سر رسید زندگی** در لابلای برگه های دفترش زندانی ام حالا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 10:08
داستان کوتاه منزل دوازدهم نوشته ی شهریور85 از سجده ی آخر که بلند شد یه برگه کاغذ رو باد انداخت روی سجاده اش و گیر کرد به دونه های تسبیح. نمازش که تموم شد برگه رو برداشت روش نوشته شده بود: آبادی بعدی سمت راست،دوازدهمین منزل کنار جاده،در خاکی رنگ. نمی دانست این آدرس چه معنایی میتونه داشته باشه.همانطور که کاغذ دستش بود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 16:57
داستان کوتاه نام: منزل دوازدهم قسمت اول نوشته ی شهریور85 شیشه های ماشین بیرون رو تیره تر از آنچه بود نشان می داد شیشه ی ماشین رو پایین کشید و آرنجش رو گذاشت روی اون خورشید کم کم به سمت غرب سفر می کرد و شعاع های شکسته ی نورش روی پیشانی عباس بی فروغ میشد. آنقدر به خط سفید جاده خیره شده بود که خط های منقطع را ممتد می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 09:25
وقتی تو دنیای کودکی منتظر اومدن مادر هستی می فهمی تا جوون میشی واسیر یه عشق زمینی وقتی ازش کیلومترها دور می افتی می فهمی همیشه وقتی از عاقبت انتظار کشیدن بی خبری سخت ترین کار میشه همین انتظار ولی گاهی اوقات ته دلت یه نیرویی رو حس می کنی که خیلی قوی تر از همه عواملی هست که هی به آدم نهیب می زنند نمیاد...نمیاد من هر چی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 16:59
سال هاست بزرگ شده است کودکی هایم زیر بی آسمان ترین سقف های سیاه نه خیالی ، نه پروازی پنجه در پنجه ی این قفس نمی اندازد توانی نیست ... بالی نیست سال هاست پیر شده است جوانی هایم پشت هزار هزار تارهای سپید سپید و کفش های کودکی ام که بزرگ شده اند مرا به رویاهایم باز نمی گردانند **** گوشه های اتاق به گوشه نشینی ام عادت کرده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 09:37
تو این پست واستون یه رباعی و یه کار سپید از خودم گذاشتم و طبق قولی که داده بودم یکی دیگه از غزل های فاضل نظری امید وارم استفاده ببرید *** در جنگ غزل قافیه را باخته ایم بر هر چه ردیف بوده ما تاخته ایم چندیست که بی وزن شده شاعر و شعر این سبک جدیدی است که ما ساخته ایم *** سال هاست خیس می خورد دیوار شب از چشم هایی که جاری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 13:14
این دو تا رباعی هم تقدیم به تمامی شما عزیزان مهتاب من امشب مرا نورانی ام کن با قطره های اشک خود بارانی ام کن تا صبح فردا یک قدم دیگر نمانده فکری به حال خشکی و ویرانی ام کن ( سروده ی مرداد 85) ***** شب ها که سکوت بینمان می رقصد هر واژه ی من درون من می پوسد حیرانم از این همه سوالی که شب چشمان تو از نگاه من می پرسد (...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 11:39
درون بسترم در پیچ و تابم دقیقا بین بیداری و خوابم شبیه قایقی در اوج طوفان گرفتار تلاطم های آبم **** سرشار هستم از تو و لبریزم از نگاه فرقی نمی کند که ثواب است یا گناه بگذار که هر چه دلشان خواست بگویند همپای تو می آیم تا آخر این راه **** تا پلک بروی هم نهادم، رفتی گفتی پسرک برو ز یادم رفتی من مست تو بودم و نمی فهمیدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 20:50
یک سبد پر از سکوت دست من و تو میان ازدحام و شلوغی گم شدیم: جشن ازدواج که نه عروسی سکه و طلا و ما به در و دیوار سکوت تعارف می کردیم *** ماشین های واکس خورده بوق های منقطع و سایه ی شرم که زیر نور اتومبیل های پر ادعا له میشد ده...بیست....صد..... اسکناس های بی حیا *** نیمه شب ؛ سگ های ولگرد به کلاس می روند تا از دخترک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 09:18
دو تا شعر از فاضل نظری براتون می نویسم یادش بخیر ، بیرجند ، شب ولادت امام جعفر صادق (ع) ساعت 12 شب روستای بیدخت و دوستانی که خیلی دوست دارم یه بار دیگه ببینمشون مجید اسطیری ، مهدی ذبیحی ، حجت خسروی یادش بخیر به هر بهانه و هوسی عاشقت شده است فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود گیرم که برکه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 18:29
ویرانه دلی که بی حضور افتاده است چون جاده ای که بی عبور افتاده است در گور جهان ، مرد خدا دلتنگست زیرا ز بهشت خود به دور افتاده است مهدی سهیلی دلی دارم که با دریا عجین است تو باور کن که دنیایم همین است بیا با موج دریایم بیامیز صدای موج عشقت دلنشین است و خورشیدی که در مغرب غروبی آتشین دارد و از درد غروبش شب دلی سرد و...
-
دل بسته
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 12:46
این دو تا رباعی همین دیشب اومد پیشم: دلتنگم و دلمرده و محزون و پریشان از دست خودم کرده و ناکرده پشیمان دلتنگی من حاصل دلبستگی ام بود یک عمر نفهمید من کودن نادان اینجا برای مرگ هم راهی نمانده حتی برای اشک هم آهی نمانده وقتی که پیش چشم تو راهی ندارم دیگر برای دفن من چاهی نمانده
-
راهی اما نیست
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 17:49
هیچ راهی نیست هیچ راهی نیست بیراه نخواهم رفت یاوه نخواهم گفت هیچ نخواهم گفت ونگاهم را به دار خواهم آویخت و زیر چشمانم را خالی خواهم کرد تا نبندد هیچ ابری تا نریزد هیچ اشکی پشت پایت شاید آن پاهای تشنه بازگردد سوی این پاچوبه ی دار شاید این بغض نترکیده باز گردد از گلوی تشنه ی بیمار راهی اما نیست کاش می بلعید دار و چوبه...
-
مجرم
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 19:27
یک بیت کوچک از تو سرودن که جرم نیست دیوانه ی نگاه تو بودن که جرم نیست گامی فراتر از اینها نهم به پیش یک بوسه از لبان تو چیدن که جرم نیست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 14:03
با آرزوی موفقیت و پیروزی تیم ملی ایران در مسابقات جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 23:41
با هزاران تندیس به یادبود من آمدی با آنکه زنده بودم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 12:13
تکه پاره تر است این پیرهن که شایسته ی تنت باشد؟ فراموشم کردی میان کوله باری از خاطره های گنگ و من هنوز دل آشفته ی پاره های تنت هستم نه این دل نوشته نیست خون نوشته ترین متن بی سروپاییست که از برایت نوشته ام بدان که ندایی از اعماق وجودت مرا از اعماق وجودم می رهاند
-
فراموش شده
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 11:50
این خلیج سر شکسته تر از آنست که تو ناخدای کشتی اش باشی بادبان لازم نیست به فکر لنگر باش
-
ندای سکوت
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 18:40
دست در دست دیوار می رفتم بازدمم دود می کرد مثل سیگاری که به زیر سیگاری اش محکوم باشد خش برداشته بود دستانم نه ، افکارم ناگهان دست هایم گرم شد پنجره ای کم نور انگشتانم را رو سفید کرد پنجره عرق کرده بود و من عرق کردم از گرمای اجاق محبتی که در خانه روشن بود گرمای وجود مادر در پناه ستبر شا نه های پدر... و کودک شیرین خانه...