وقتی برای دیدن من دیر می کنی
این سررسید عمر مرا پیر می کنی
زل می زنم به آینه ها تا ببینمت
شب را به روی آینه تکثیر می کنی
حالا به یک غزل که تو را صید می کند؟
وقتی درون قافیه تاثیر می کنی
امروز مرا کنج خودم سوق می دهی
فردا در انزوای خودت گیر می کنی
تا کی به قاب عکس تو اینگونه بنگرم؟
داری مرا ز بودن خود سیر می کنی
پایان عمر من به شما ختم می شود
آخر چرا تو اینهمه تاخیر می کنی؟
من خواب دیده ام که تو آزادی مرا
روزی به روی آینه تحریر می کنی
سلام
برا شعر بالایی نظر دادم اما فراموش کردم اسممو بنویسم بدونید که اون من بودم کدخدا نسرین!!!
سلام مظلومی جان
از بابت اون شب واقعا عذر میخوام
از جاییی دیگه ناراحت بودم
باید حتما با یک نفر دعوا میکردم
قرعه ی فال به نام مهدی در اومد
چیکار کنم لرم دیگه
همیشه بهم سر بزن
شادزی مهرافزون