وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

مقابل صفحه ای کاغذی ایستاده ام

قلمی پر می کنم از ابر عشق

تا بر مترسک آرزوها ببارد

و جالیز دوباره سبز شود

ولی سبزی در سیاهی من گم بود

خیمه ی شب را آتش زدم تا طلوع کنی

ای خورشید سحر های بارانی