وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

یک سبد پر از سکوت
دست من و تو
میان ازدحام و شلوغی گم شدیم:
جشن ازدواج که نه
        عروسی سکه و طلا
و ما به در و دیوار سکوت تعارف می کردیم
***
ماشین های واکس خورده
بوق های منقطع
و سایه ی شرم
که زیر نور اتومبیل های پر ادعا
له میشد
ده...بیست....صد.....
         اسکناس های بی حیا
***
نیمه شب ؛
سگ های ولگرد به کلاس می روند
تا از دخترک تازه زن شده
درس ثروت به قیمت... بیاموزند
و ما همچنان سکوت تعارف می کردیم
به کلاغ هایی که
خبر از مرگ عاطفه می بردند

از این به بعد تو هر پست یکی از شعر های( فاضل نظری) رو براتون میذارم
امید اینکه استفاده کنید و لذت ببرید

از باغ  می برند  چراغانی ات  کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات  کنند
پوشانده  صبح  تو را  ابرهای  تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این با ر می برند  که  زندانی ات  کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک  مرده ای ارزانی ات  کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که  شیطانی ات  کنند
آب طلب نکرده همیشه  مراد  نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند