قرار نبود به این زودی آپ کنم ولی اتفاقی افتاد که نتونستم نگم. امروز تو
کتابخونه های خاک خورده ی نیشابور کتاب "شاعر شنیدنی است" از استاد
محمد علی بهمنی رو پیدا کردم که از خود کتابخونه و فروشنده های اون
خاک خورده تر بود.پیدا کردن این کتاب برام عجیب بود ولی چیزی که خیلی
آتیشم زد و جرقه ای شد تا دست به کیبورد بشم این بود که کتاب دست دوم
بود یعنی بهتر بگم خریدار قبلی این کتاب اونو به قیمتی نازل(1000) تومان
به کتابفروشی فروخته بود تا حتما خرج یک شب زندگی مرفهانه و بی درد
خودش رو در آره . شاید این طور ابراز احساسات اشتباه باشه ولی من
که سالی یه بار ابراز احساساتم گل می کنه نتونستم از گفتن اون اجتناب کنم
به امید روزی که قیمت شاعر خون بهای عمر رفته اش...
و حالا یک غزل از استاد محمد علی بهمنی
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این کاه را _ چون کوه سنگین می کند _ آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ،ها ... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی "ها" می کنم هر شب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ، ولی در انزوای خویش
چه بی آزار، با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
یه سر بزن به ما پپست یکی مونده به آخریم از اون غزلهایی که دوست داری به زبان روز نه قدیمی
شعرهای بهمنی خیلی قشنگه حیف که زیاد نمی شناسنش . شماهم فکر میکنم در مورد اون کسی که کتاب رو فروخته منصفانه قضاوت نکردین چون شاید اون کتاب رو به خاطر بچه های گرسنه اش فروخته باشد .
راستی وبلاگ edvarvoo.blogspot رو اگه تونستی یه سر بزن
خیلی قشنگ بود دستت درد نکنه
من که تا حالا اسم این استاد رو نشنیده بودم
راستی از کسب و کار چه خبر؟