وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

همچون ورق های سفید این روزها بی معنی ام
در انتظار رفتن و آن لحظه ی پایانی ام
مانند خورشیدی که در تنهایی اش یخ بسته است
از سردی چشمان تو در حالت ویرانی ام
یک برج پیر و خسته ام با صد ترک بر گونه ها
از این ترک ها جاری است شب ها که من بارانی ام
من تکه تکه مرده ام در سر رسید زندگی**
در لابلای برگه های دفترش زندانی ام
حالا که من قربانی یک لحظه غفلت بوده ام
از آب مژگان ترت یک جرعه کن ارزانی ام

 

**:من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانیم(مرحوم حسین پناهی)