وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

یه دفترچه هست که همیشه بالای سرت می ذاری تا اگه سالی ماهی یه بار وقتی که دراز کشیدی و به گچ های سقف اتاقت خیره شدی، یه دفعه یه چیزی از ته وجودت جوشش کنه، چیزی باشه که جوشش هاتو روش بنویسی تا فراموش نشن. چند شب پیش این دوبیت جوشش کرد و حالا شدیدا نگران خودمم. نگران خودم و دنیای ذهنیم که اینقدر فانتزی شده. که اینقدر ...


با این رژ تیره مانکنی تر هستی
از آنجلینا تو خواستنی تر هستی
یک سانتریفیوژ کهنه هم می فهمد!
از هر چه اورانیوم غنی تر هستی...


این شعر رو هم تقدیم می کنم به روزهایی که برای خیلی هامون تکراری شدن...



با یک کلیک ساده چه آسان شروع شد
در رعد و برق و گریه و باران شروع شد
از پارک، سینما، تلفن، کارت های شارژ
از پرسه های توی خیابان شروع شد
از عکس کوچکی که تو را سرچ می کنم
درشکل های داخل فنجان شروع شد...
از ترس سرخ و آبی ماشین پلیس ها
از خط خطی شدن وسط این پلیس ها
ازآن تعهدی که به انگشت ثبت شد
در شعر خواندنی که صدای تو ضبط شد
از جستجوی اسم تو در سایت فیس پوچ!
از نوچه های نیچه و آن چشم های لوچ
از تک زدن، قناعت من به همان الو
از ذره ذره کم شدنم توی این پژو
تمرین توی آینه حرف نگفته ام
تکرار بی نهایت ناشسته رفته ام
هی زنگ می زنم به تو هی قطع می کنم
این رشته را چگونه و کی قطع می کنم؟
از باخبر شدن که تو کی UP می کنی
آن شعرهای مال مرا چاپ می کنی؟
از این سماجتی که به من پشت می کنی
داش آکلی که "عشق...مرا کشت" می کنی!
دارم به حرف های خودم فکر می کنم
به روزهای بعد تو هم فکر می کنم
به روزهای گم شدنم توی آینه
به قرص های از سر خود، بی معاینه
به گوشه های دنج اتاقی که دام بود
پایان ماجرا که سراسر درام بود
***
با تهمتی شبیه خیانت تمام شد
از روی دشمنی و لجاجت تمام شد
نه پارک، سینما، تلفن، کارت های شارژ
با پرده های خیس بکارت تمام شد

***
این شعرها نهایت یک سطح بسته اند
ای دست های من بنویسید: خسته ام!!


ابیات اول شعر الهام گرفته از برادر شاعرم شهرام میرزایی است. خدایش پناهش باد.