درون بسترم در پیچ و تابم
دقیقا بین بیداری و خوابم
شبیه قایقی در اوج طوفان
گرفتار تلاطم های آبم
****
سرشار هستم از تو و لبریزم از نگاه
فرقی نمی کند که ثواب است یا گناه
بگذار که هر چه دلشان خواست بگویند
همپای تو می آیم تا آخر این راه
****
تا پلک بروی هم نهادم، رفتی
گفتی پسرک برو ز یادم رفتی
من مست تو بودم و نمی فهمیدم
حتی نسپردی تو به بادم ،رفتی
****
عاشق شدم و به عشق مغرور شدم
سوی تو زدست هر کسی دور شدم
نوبت به شب و سیاهی اش باز رسید
فانوس مرا ندیده ای ؟؟؟ کور شدم
و یه طرح:
پروانه های سوخته
شمع های سوخته
دل های سوخته
نسل های سوخته...
تا کی بسوزیم و بسازیم؟؟؟
سلام..عالی بود
یسر به من بزن..با تبا دل لینک موافقی...؟
/ وبلاگو سیو میکنم بعد میخونم / بعدشم نظر میدم /.
موفق باشی /.
سلام بابا این کاره دست ماه رو هم بگیر
سلام ممنون که سر زدید. رباعی های خوبی بود درمورد طر حتون زیلد جالب نبود .با آرزوی مو فقیت برای شما
ای ول با با عجب دوستی داشتیم خبر نداشتیم شاد باشید.
ناراحت نشید ها ولی بدرد خودت می خورد
شعراتون قشنگ بود با اینکه یه نظر بیشتر ندیدمشون
بیشتر روشون کار کنید حتما بهتر میشه
با آرزوی موفقیت
پس شعرهای آقای فاضل چی شد؟