می میرم ای آئینه می میرم رهایم کن
ای خواب زنگاری بیا از خود جدایم کن
در کوچه های سرد وسنگین باد می آید
از باد می ترسم به سرداب آشنایم کن
اینجا غریبم همچو آب و ارغوان ای مرگ
از پشت خواب سبز باران ها صدایم کن
از تشنگی زنجیر بر پا ، زخم بر گردن
چون سایه در ابهام ماندن جابجایم کن
ای سایه ای همسایه همراهی اگر با من
خود را شریک وحشت بی انتهایم کن
دریا بر این ساحل چرا بیهوده می کوبد؟
بیهوده تر اینجا منم فکری برایم کن
یوسفعلی میرشکاک