-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 16:48
سلام. این تارنما دیگر به روز نخواهد شد. به خانه جدیدم در بلاگفا بیایید. از همه دوستان تقاضامندم لینک بنده را تصحیح بفرمایند. اینم از آدرس جدید: www.kavirekoor.blogfa.com
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آبانماه سال 1390 13:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش... چقدر دلم می خواد از نیشابور برم. از خراسان برم و تهران رو فراموش کنم... هوس آسمون ابیانه رو کرده دلم. آسمون پر ستاره کویری اش رو که احساس می کنی با همه ستاره ها و کهکشان هاش اومده و روی قفسه سینه ات دست می کشه... برای رنگ خونه هاش، لباس...
-
اینجا بدون من!
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 13:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA انگار قرار نیست سفرهای یک روزه من به تهران تموم بشه. صبح که می رسی تهران به سریع ترین شکل ممکن و با هر ترفندی کارهای دانشگاهتو ردیف می کنی و خسته تر از هر وقتی خودتو جلوی سینما آزادی می بینی و بلیط "اینجا بدون من" رو توی مشتت. خیلی عجیب بود. فیلم رو نمیگم چون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 20:52
یه دفترچه هست که همیشه بالای سرت می ذاری تا اگه سالی ماهی یه بار وقتی که دراز کشیدی و به گچ های سقف اتاقت خیره شدی، یه دفعه یه چیزی از ته وجودت جوشش کنه، چیزی باشه که جوشش هاتو روش بنویسی تا فراموش نشن. چند شب پیش این دوبیت جوشش کرد و حالا شدیدا نگران خودمم. نگران خودم و دنیای ذهنیم که اینقدر فانتزی شده. که اینقدر ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1390 17:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 به او خیانت نکردم ولی با این وصف به او گزند رساندم و زخم زدم. گزند و آسیب با عمل تصاحب توام اند. ما جسما و روحا کوچکتر از آنیم که دیگری را بدون احساس نخوت از آن خود کنیم یا بدون احساس حقارت و کوچکی از آن دیگری باشیم... " گراهام گرین "...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1390 21:09
انگار قراره هر پست از وبلاگ رو بعد از یه سفر طولانی- حداقل از نظر طول کیلومتری سفر- بنویسم. سفری که از مشهد شروع شد- به بندرعباس ادامه پیدا کرد. توی لار متوقف شد و از شیراز گذشت و به تهران رسید و دوباره به نیشابور ختم شد. توی این همه کیلومتر و آدم های مختلفی که برخورد کردم حرف یه راننده تاکسی بیشتر از همه توی ذهنم...
-
موج تنها یک رقابت در مسیر ساحل است...
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 16:18
ایام عید به جز دو روز اول در روستای ابیانه گذشت. به همه ی دوستان رفتن به این روستای بی نظیر رو توصیه می کنم. تو این ایام سیگار کشیدم و قهوه خوردم و نوشتم. نوشتم و قهوه خوردم و سیگار کشیدم. قهوه کشیدم و سیگار خوردم و به نوشته هام بلند بلند خندیدم... شما هم بخندین! ...نمی دونستم قهر کردنت اینقدر شبیه مرگه... چرا ادای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 01:22
امروز برای اولین بار توی زندگیم 25 ساله شدم. هه! کی بود که گفت برای آخرین بار ایضا؟؟ برای اولین بار و آخرین بار. همیشه با خودم می گفتم 25 سالگی یه چیز دیگه است. همیشه می گفتم وقتی 25 سالم شد حتما کلی اتفاق های خوب برام افتاده... من امروز 25 ساله شدم... یک ربع قرن... برمی گردم و به راهی که تا الان رفته ام نگاهی می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 16:22
1- تمام تلاش این روزهایم بر این استوار است که شکست نخورم نه اینکه پیروز باشم... 2- مجازات همان قدر عادلانه است که حتمی است. فرانتس کافکا-محاکمه 3- نمی تونم شادی خودم رو بابت انتخاب کتاب "سال های سگی" نوشته ماریو بارگاس یوسا نویسنده اهل پرو به عنوان کتاب برگزیده جایزه نوبل ادبی سال 2010 ابراز نکنم. ادبیات...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آذرماه سال 1389 23:20
دعوتید به خواندن داستان کوتاهی از من کوچک ترین. راستشو بخواین اصلا نمی خواستم این داستان رو بذارم توی وب. اما چه کنم؟ شاید روزی به کار کسی بیاد. ضمن اینکه من که به وجودش آوردم نباید رهاش کنم. کاش گاهی فکر کنیم که یگانه امید اثر به نویسنده اش هست... حالا حتی اگه نویسنده اش یکی مثل من باشه!! منتظر نقد دوستان خواهم بود....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 10:51
1- صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ 2- جیمز جویس میگه: تاریخ کابوسی است که من تلاش می کنم از آن بیدار شوم... به نظرم قشنگ شعار داده! 3- دقیقا نمی دونم برای چی به روز می کنم! می خواستم چهارپاره ای بنویسم که اینطوری شروع می شد؟ از روی میزم جمع کن این خنده ها را تکلیف ما را با خودت معلوم کن که... با خنده های...
-
نقد مجموعه داستان های مجید استیری
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 23:32
اولین مجموعه از داستان کوتاه های مجید استیری رو که خودش به من داده بود، چندین بار خوندم. امیدوارم به زودی چاپ بشه و عزم نویسنده اش رو برای نگارش های بعدی جزم تر کنه. مجید استیری رو از سال 84 می شناسم. از کانون شعر دانشگاه علوم پزشکی بیرجند! از کانونی که گاهی دلم حسابی برای بچه هاش تنگ میشه. اون زمان بر عکس الان موهای...
-
به که یارا به که یارا به که باید گفت؟
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 21:04
چند روز پیش آخرین پست وبلاگ دوست عزیز وحید نجفی رو می خوندم. پست که چه عرض کنم شاید دردواره لغت بهتری باشه . نمی دونم این نوشته ها دردهای مشترک چند نفرمون هست؟ اینکه آدم گاهی حین شعر گفتن یاد سفره خالیش، یاد قسط هاش، یاد لباس بچه اش، یاد پول یاد قرض یاد پول... نمی دونم این چه قدر عذاب آوره چون معیاری برای سنجشش ندارم...
-
دست مرا بگیر که من بی تو هیچ وقت...
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 15:35
چقدر فاصله باشد میان من تا نور ؟ و باز قافیه داری که از ... به نیشابور ! بعضی معانی را فقط با شعر باید گفت بعضی سخن ها را فقط خاموش باید بود گاهی نمی دانی چرا با شعر... آیا شعر؟... وقتی نمی خواهی بگویی گوش باید بود جایی که دیگر با صدایت هیچ برگی از شاخه ای از یک درخت پیر هم حتی... باید بفهمی بین مردن - مرگ - مرگیدن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 14:31
1- متن بی ادبی من شهروند خوبی هستم نگاه کنید هر روز زباله های خشک و تر را از هم جدا می کنم و به ریزش ها و رویش ها کاری ندارم من شهروند خوبی هستم شب ها ساعت 21 فقط برای بیرون گذاشتن زباله ها از خانه بیرون می زنم و حتی زیر چشمی به ماه هم نگاه نمی کنم من شهروند خوبی هستم چون هرگز کیهان را قاطی زباله ها نمی کنم و شیشه های...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1389 11:12
١ ) این روزها وقتی به تو فکر نمی کنم به مرگ می اندیشم ٢) این روزها کمتر از همیشه به مرگ فکر می کنم ٣) حتی اگر این پست را با من نمانی و... یا اینکه شاید عشق را لایق ندانی و... وبلاگ من وقف همین تردیدهای توست حتی اگر یکبار هم آن را نخوانی و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 12:02
این وبلاگ از امروز وقف تو خواهد شد بعضی دردها مقدسند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 12:06
صبح که بیدار شدم این جمله تو دهنم اومد: آزادی بیان را از دیوارهای این انفرادی بیاموز... فکر کنم قابلیت شعر شدن رو داره. از دوستان شاعری که سری به این کلبه می زنن دعوت می کنم باهاش شاعرانگی کنن! تحمل کنید این کار کوتاه سپید هم برای تو که این وبلاگ را نمی خوانی: من در دنیا کار دارم دنیا به من کاری ندارد من با دنیا کار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 11:02
حرف ها دارم اما بزنم یا نزنم... با توام با تو خدایا بزنم یا نزنم...؟؟ از صدای عرفانی شجریان محروم شدیم از کلاس بی نظیر شفیعی کدکنی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نیز از نگاه بهمن قبادی که چندی بود... حال نوبت به جعفر پناهی رسیده است... باور کنید دعواهای موجود در بینتان از تف آویزان کنار دهان کروبی هم کمتر است... دیشب...
-
تست
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 12:18
سلام جهت تست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 09:24
چه کنم که دوستان قدیمی و دیگه نه چندان صمیمی با تارنمای من هم آشتی کنند نمی دونم! امان از ما قرن بیست و یکمی ها که دیگه بی حوصلگی رو به نهایت رسونده ایم. راستش رو بخواین این روزها از اینکه حدس می زنم قراره 40-50 سال دیگه توی این دنیا بمونم لرزم می گیره. اونم در کنار اینهمه انسانی که حدودا می خرند و حدودا می فروشند و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 دیماه سال 1388 17:01
به نام تو و عطر بهارنارنج - اول از همه اینکه یادت باشه قبل از همه خودت رو ببخشی! - دوم این که خوشحالم از این که نوبل ادبیات سال 2009 به هرتا مولر و کتاب سرزمین گوجه های سبز رسیده. این کتاب که در سبک پست مدرن نوشته شده رو انتشارات مازیار با قیمت 3200 تومان چاپ کرده و احتمالا خوشحال بودن من یه ارتباط مستقیم با قیمت کم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 15:09
۱- یادم رفته بود که داشته های امروزم، خواسته های دیروزم بوده اند! ۲- نمی دونستم که در مراسم تدفین ویکتور هوگو بیش از دو میلیون نفر شرکت کرده اند ۳- آلبر کامو یه جایی(کجا؟ نمی دونم) گفته: هدف هنر نه وضع قانون و نه قدرت طلبی است، اولی تر و مهم تر وظیفه هنر، درک کردن است. ۴- آدمی همیشه برای به دست آوردن چیزی تازه است که...
-
به تو که دوری ای آرزوی محال .. و به روزهایی که نمی گذرد
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 23:42
همراه ها -همه جا- به سرو صدا افتاده اند در این شلوغی گاه اتفاق می افتد که سایه خودم را حتی گم می کنم گاه مجبور می شوم به صفحه های شناسنامه ام نگاهی بیاندازم تا همراه اولم را که همراه آخرم نیست به خاطر بیاورم مرگ تصمیم نوار قلبی ماست به آرامش چه ماموریت کسالت باری است اینکه هر روز صبح در شرق باشی و تا غروب به غرب برسی...
-
به کجا چنین شتابان؟
جمعه 10 مهرماه سال 1388 21:25
این ایامی که نبوده ام هر شب شبستانه گوش می دادم. هر شب. آن اوایل خیلی می چسبید. به خصوص صدای استاد شجریان و تار حسین علیزاده. شنیدن تصنیف کاروان استاد بنان در دل شب. اما مدتی بعد شنیدم که می گویند صدا سیما دیگر استاد شجریان... دل خوش کرده بودم به بنان... به سرهنگ زاده... به داریوش رفیع... به همایون که هنوز فوت آخر...
-
به همه این روزهایی که نگذشته است... نمی گذرد... و نخواهد گذشت.
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 00:46
مدت هاست که این وب نوشت را به روز نکرده ام. اما کسی هم سراغی از من نگرفته است. جالب است که در دنیای مجازی هم درست به اندازه دنیای حقیقی ام تنها هستم. می گویم دنیای حقیقی ام در حالی که تعریف دقیقی از حقیقی و حقیقت ندارم. مدت هاست که اختیار و آزادی کلید واژه های روزهای من شده اند... شده بودند. باید ترفند به کار بگیرم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 12:50
عصر جاهلیتی است دنیا بدون چشم های تو عجیب نیست که باور کرده ایم چند ولت مهتابی می تواند آسمانمان را روشن کند!! نه، پلک هایت را باز نکن بگذار با آرامش بیشتری زنده به گورت کنم. 14/9/87
-
نقد کافه پیانو
شنبه 23 آذرماه سال 1387 22:59
نقد کتاب (کافه پیانو) این چند روز گذشته رو با کتاب عجیب ( کافه پیانو) می گذروندم. ازین بابت عجیبه که به نظرم نویسنده از توانایی های خودش، بازیهای کلامی و دیدگاه های جالبش اصلا به خوبی استفاده نکرده. من اغلب وقتی می بینم کسی میتونه کاری بهتر ازین رو ارائه بده و به خودش اون اندازه ایمان نداره کفرم در میاد. نظر من نوشتن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبانماه سال 1387 00:36
باور کن جز ستاره چیزی دم دستم نبود وقتی با چتری در دست تمام آسمان ها را می کاویدم... حالا چتر من پر از اندیشه بارانهایی است که هرگز چیدن ستاره ها را به ماتم نگرفته اند *** آشفته نباش این فکرها روزی تبخیر خواهند شد هراس من همه از اندیشه هایی است که به جای باران که به جای چتر بر چشم های تو جاری میشوند... *** نه!! به این...
-
یک سال گذشت اما هنوز در بهت باور تقدیریم!!
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 13:12
حرف ها دارم اما... بزنم یا نزنم؟ با توام با تو خدا را!! بزنم یا نزنم؟ همه حرف دلم با تو همینست که دوست چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟ مرا نشناخته اید: آری درد نام دیگر من است و نسبم: ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب می رسد توضیح بیشتر می خواهی؟ عشق خواهر من است....درد هم برادرم فقط این نیست و اما سرنوشت من...