این دو تا رباعی همین دیشب اومد پیشم:
دلتنگم و دلمرده و محزون و پریشان
از دست خودم کرده و ناکرده پشیمان
دلتنگی من حاصل دلبستگی ام بود
یک عمر نفهمید من کودن نادان
اینجا برای مرگ هم راهی نمانده
حتی برای اشک هم آهی نمانده
وقتی که پیش چشم تو راهی ندارم
دیگر برای دفن من چاهی نمانده
سلام
قشنگ نوشتی
خوشحال میشم بازم بهم سر بزنی
به امید این که هیچ وقت غم مهمون دلت نشه
سلام حال واحوال؟ رباعی های جالبی بود .رباعی اولی آخرین مصرع به نظرم کاربرد (من) به جا وزیبا بود و شاید بشه گفت زیباترین قسمت. در مورد رباعی دوم بازم آخرین مصرع به نظرم اینکه گفتی دیگر برای دفن من چاهی نمانده زیاد با عرض معذرت اصلا در ست نیست .روی کلمه چاه بیشتر فکر کن.
برات آرزوی موفقیت میکنم.