همچون ورق های سفید این روزها بی معنی ام
در انتظار رفتن و آن لحظه ی پایانی ام
مانند خورشیدی که در تنهایی اش یخ بسته است
از سردی چشمان تو در حالت ویرانی ام
یک برج پیر و خسته ام با صد ترک بر گونه ها
از این ترک ها جاری است شب ها که من بارانی ام
من تکه تکه مرده ام در سر رسید زندگی**
در لابلای برگه های دفترش زندانی ام
حالا که من قربانی یک لحظه غفلت بوده ام
از آب مژگان ترت یک جرعه کن ارزانی ام
**:من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانیم(مرحوم حسین پناهی)
سلام محمد جون . شعر قشنگی بود ...
سلام
خیلی قشنگه خوشم اومد (ترشی نخوری یه چیزی میشی...)
سلام بر گلم
معلوم هست کجایی
یه خبر بده
یا حق
سلام اقای مظلومی شعر تون خوب بود .
سلام اقای مظلومی بروزم ومنتظر نقد شما
سلام
شعر خوبی بود
خاکستره سیگارم را
از پنجره می تکانم
جهان زیر سیگاری من است....
به روزم سر بزنین نقد کنین خوشحال می شم
موفق باشید
سلام خوبید؟؟؟؟شما کجایید؟؟؟
فاصله ای نیست
من تا ما شدن
فاصله این است
خورشید تا ماه شدن
تا بعد
سلام نیستید آقای مظلومی ؟عید گذشتتونم مبارک . به ما هم یه سری بزنید. خوشحال می شم.
salam
vaghean gheteye adabie ghashangi budm
omidvaram hamamun ye ruzi az khabe gheflat bidra shim
به امید اون روز