ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش...
چقدر دلم می خواد از نیشابور برم. از خراسان برم و تهران رو فراموش کنم...
هوس آسمون ابیانه رو کرده دلم. آسمون پر ستاره کویری اش رو که احساس می کنی با همه ستاره ها و کهکشان هاش اومده و روی قفسه سینه ات دست می کشه... برای رنگ خونه هاش، لباس دختراش، صورت های کویری آفتاب سوخته اش، برای اون تپه شنی کوچیک که روزهای اول این سال نحس هر روز منو مهمون خودش می کرد تا زل بزنم به سقف خونه هاش...
کجایی ابیانه؟ - به سبک دیالوگ پرویز خان پرستویی در فیلم دوئل: کجای اروند؟؟-
تلویزیون رو روشن می کنم. قرن بیست و یک متعلق به رحیم پور ازغدی است. داره همزمان با هم هایدگر و هگل و کانت و هیوم و ویتگنشتاین رو خط می زنه. پنجره رو باز می کنم. دختر همسایه داره روی بند لباس هاشو آویزون می کنه. موهای خیسش تا گودی کمرش می رسن. نه خودشو پنهون می کنه نه لبخندشو. فقط با دستهاش لباس هاشو پنهون می کنه. صدای هیوم رو از حوالی قرون وسطی می شنوم که میگه: الاغ! خوشبختی مثل پروانه ای هست که اگه دنبالش بری ازت فرار می کنه اما اگه آروم بشینی سر جات، میاد و روی شونه ات میشینه...
بهش میگم: هی دیوید! خوشبختی داشتن دختر همسایه ماست...
سمفونی تکرارناپذیر قرآن خوندن آقاجون و صدای عملیات شهادت طلبانه پی در پی قطره های بارون روی منطقه عملیاتی نورگیر حیاط خلوت، جای خودش رو به بیدار خوابی های ساعت 2:30 مامان داده... به ابیانه فکر می کنم، به هگل، به دختر همسایه که هویتش توی لباس هاش خلاصه شده ان... اما نه... انگار امشب هم باید بالشم رو خیس کنم...
از شرح حال نویسی فقط این میمونه که بگم توی آخرین پست این وبلاگ یه شعر دیگه میذارم و دو هفته بعد از این پست، از شهر بلاگ اسکای به کشور بلاگفا نقا مکان میکنم و میذارم تا تار عکبوت ببنده گوشه گوشه این خونه 5 و اندی ساله... آدرس خونه جدیدم در بلاگفا رو از طریق همین وبلاگ، ای میل یا sms اطلاع میدم.میدونین؟ یه جورایی حس می کنم این خونه غصبی است!!!
توی وبلاگ جدیدم اول، وسط و آخر هر ماه به روز خواهم بود، با شعر، با داستان، با حرف، با گریه، با خبر، بی خبر... شده با دستای همین دختر همسایه... اما به روز می کنم قول میدم. به شما که نه، به خودم!!!
میکروفن واژه کثیفی بود
در مسیر صدای حنجره ای
پخش می کرد ایده هایش را
مثل گلدان برای پنجره ای
مثل پرده به روی سن افتاد
ترس خاموش کردن سنت
ترس عریان شدن میان گود
فیل یا موش کردن سنت
آدم کوچک مناسبتی!
آدم کودنِ هر دم بیل!
رد پایت به جاست مانندِ
در صف نان وجود یک زنبیل!!
حزب بودن برای باد صبا
وصله بودن به بند کیف کسی
حس حمام کردنت سر صبح
شستنت با زبان و لیف کسی!!
رفتن از هوش سمت یک رویا...
پرسپکتیو صحنه ی آخر
پاک می کرد از ته تلفن
گریه ها را به دست یک شاعر
زیر پوستی نگاه کن حالا
نقش خود را تو خوب بازی کن
گوش کن حرف کارگردان را
بین گریه که چوب بازی کن!
غلط مصطلح به کار ببر
بعد خود را کنار یار ببر...
بی خیالش! بمیر مجنونم
مرد هستی به خود ببار...
ببر
چهره های بدون آلبوم را
این صداها هنوز دیوارست
فکر کن استکان خالی را
توی سینی چقدر بی کارست!!
وصل بودن به سیم برق حیاط/ت
زنده بودن به کارت پرسنلی
چند سالی هنوز مانده تا
سینماهای بی About Elii !!
خواب وجدان کنار حق سکوت
سر به بالش نمی گذاری که...
مثل دعوای سنگ با ته چاه
دل به دریا نمی سپاری که...
می برد هوش از سرت سخنان
می کشد سوت در سرت تلفن
یک سره حرف می زند به اکو
میکروفن میکروفن به میکروفن...
منتظر نقد ارزشمند دوستان و دشمنان خواهم بود!!
مثل همیشه زیبا
امیدوارم
مشهد ببینمت...
سلام
مرسی
شعر زیبایی بود
لذت بردم
سلام دوست عزیز و ممنون بابت دعوتت. امیدوارم بعد تر ها خودم وقت داشته باشم بهت سر بزنم. ترانه ات را خواندم و لذت بردم.ممنون
سلام
دس مریزاد
عالی بود
آدم کوچک مناسبتی!
آدم کودنِ هر دم بیل!
رد پایت به جاست مانندِ
در صف نان وجود یک زنبیل!!
خسته نباشی
چند مورد ایراد وزنی داشتی رفیق
ولی من با کل کار ارتباط برقرار کردم
سلام وممنون ازدعوتت دوست عزیز
من با درباره الی خیلی حال کردم
سبزباشی
لینکت کردم با اجازه
محمد جان سلام
چقدر زیبا بود و دلگیر نوشته ات.
و شعرت که آدم را توی فلسفه اش غرق می کند.
درود بر شما
سپاس از دوعتتون
...
میکروفن واژه ی کثیفی بود
....
زیبا بود
سلام . این پستت رو دوست داشتم... هم اتفاق دختر همسایه و خوشبختی هم شعرت رو. خیلی خوب بود. موفق باشیی
سلام . این پستت رو دوست داشتم... هم اتفاق دختر همسایه و خوشبختی هم شعرت رو. خیلی خوب بود. موفق باشیی
فوق العاده خوب بود !
فقط یه نکته:سینماهای ما هنوز هم بی about eli هست.
بهتر نیس مصرع "چند سالی هنوز مانده تا " رو ی هتغییر کوچیک بدید؟؟
برداشت من اینه که انگار دارید سینماهای بی about eli ر وانتظار می کشید.
سلام
مرسی از دعوت
شعر خوبی بود
تقریبا دوسش داشتم
رد پایت به جاست مانندِ
در صف نان وجود یک زنبیل!!
ولی در مورد قالب 4پاره و وزن «فعلاتن مفاعلن فعلن»
همیشه یه چیزی مد نظر خودم بوده
و توی کارای بقیه هم بهش توجه می کنم،
اینکه شعر از دستم در نره!
چون به نظرم خیلی راحت بیتا میان توو ذهن آدم
و بنابراین باید خیلی مواظب شعر بود...
موفق باشید
راستی نظرتون درمورد تبادل لینک چیه؟
سلام و عید برشما مبارک[گل]
سلام
توی نوشته های اول پستت هزار تا شعر بود که خوندم و نخوندم...
ممنون
سلام دوست عزیز ای کاش زودتر آپ میکردی.فکر منم بکن که قراره بی دعوت بیام.
هرگز کسی اینگونه به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشسته ام...من هم باید مشهد رو طاقت بیارم بی دختر همسایه بی پروانه بی الی...
من از همین الان زنبیلمو تو صف وبلاگ جدیدت گذاشتم هرچند شبهای پرستاره ی این وبلاگو فراموش نمیکنم.
ممنون دوست ناشناس بزرگوار
سلام
متن خوبی بود من خوشم اومد ساده و دلنشین.
فیل یا موش کردن سنت...
شعر خوبی بود خیلی چیز ها گفت که خیلی ساده فهمیدم.
مرسی.
سلام
من همون روز که کامنتت رو دبدم اومدم
اما الان کامنت خودم رو ندیدم
گفتم عرض ادب مجدد کنم
عرض ادب از بنده است. شما لطف می کنیدکه چندبار سر می زنید. شرمگین می شویم!!
به هر کجا بروی آسمان همین رنگ است...
سلام آقای مظلومی نژاد عزیز
شعر زیبایی بود
با تصویر سازی های خوب
موفق باشید...
سلام دوست عزیز ... از تک تک واژه هایت لذت بردم . موفق باشی و کماکان شاعر
سلام
بیاد دارم تو چرا ..........
بروزم و منتظر نظرات شما دوست عزیز
در پناه حق
سلام
مرسی از دعوت!
فلسفه ی بی فلسفگی این شعرو دوس دارم
چند جا ایراد وزنی احساس کردم که بعد با تغییر تلفظ درست شد
ایراد استفاده از واژه های غیرپارسی همینه دیگه!!!!
پیروز باشی
یاحق!
جدیدا سر میزنم به وبلاگت.از دور و بریا شنیده بودم تغییر کردی ولی فکر نمی کردم اینقدر زیاد...به کجا داری میری ؟به کجا چنین شتابان امیدوارم محمد قبلی بشی امیدوارم.خیلی دوست دارم این اتافاق بیفته نمیدونم چرا؟
من یه اشنای قدیمی و نسبتا دورم
بگذریم رفیق... نمی دونم جسارت معرفی کردن رو کی از شما گرفته؟ من؟ بگذریم رفیق. بالاخره ما هم می میریم...
به دیدار من اگر می ایی نرم واهسته بیا!!دعوتی
جسارت...اره راس میگی جسارتو خودم از خودم گرفتم.بیخیال خوش باش زوده واسه مردن. نمایش نده
بی خیال رفیق!! بی خیال
سلام خوندم عزیز زیبا بود
بروزم داداش
یک زندگی یک مرگ یک خواب مه الوده
رقصیدن از درد پیش چشم یک توده...
با شعری جدید به روزم و منتظر حضور شما[گل][گل]
سلام
به روزم با:
گربه روسپی
دیوانگی کن لحظه ای با او بمان کاین مرد
یک عمرتنها می شود وقتی که می میرد
*******************************
درگذشت نابهنگام ( غلامرضابروسان ) و ( الهام اسلامی ) دو شاعرناکام مشهدی به جامعه ی ادبی ایران و شماتسلیت می گویم.همدردی تنها کاری است که بعد ازمرگ آدم های دوست داشتنی می شود انجام داد......
روانش شاد
درود.
با احترام دعوتید.
چقدر دلم میخواد از دنیا برم...
سلام.
بعد از مدتها بروزم با ...
شبیه یک گل ِ از گلبنش جدا،چیزی
نمانده است بمیرم مپرس حال مرا...
به امید دیدار.
[گل]
سلام. خواندمتان. موفق باشید.
من هم به روزم با...
سلام دوست............
به قول خودت خیرسرم به روزم......
امامیزبان باحوصله ای هستم......
لطفاسربزن ونظربده
سلام
لذت بردم و میکروفن رو گرفتم توی دستم که داد بزنم من شدم یه زامبی ...