سال هاست بزرگ شده است
کودکی هایم
زیر بی آسمان ترین سقف های سیاه
نه خیالی ، نه پروازی
پنجه در پنجه ی این قفس نمی اندازد
توانی نیست ... بالی نیست
سال هاست پیر شده است
جوانی هایم
پشت هزار هزار تارهای سپید سپید
و کفش های کودکی ام
که بزرگ شده اند
مرا به رویاهایم باز نمی گردانند
****
گوشه های اتاق
به گوشه نشینی ام عادت کرده اند
همیشه از زاویه به تو نگریسته ام
به انزوا کشانده ای مرا
****
لب های تو را سکوت خاموش فشرد
آغوش تو را چه مست و مدهوش فشرد
صیاد نمی دید که پرپر شده ای تو
وقتی که قفس تو را در آغوش فشرد سروده ی شهریور85