وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

درون بسترم در پیچ و تابم
دقیقا بین بیداری و  خوابم
شبیه قایقی در اوج طوفان
گرفتار  تلاطم های    آبم
           
          ****
سرشار هستم از تو و لبریزم از نگاه
فرقی نمی کند که ثواب است یا گناه
بگذار که هر چه دلشان خواست بگویند
همپای  تو  می آیم  تا  آخر  این  راه

          ****
تا پلک بروی هم نهادم، رفتی
گفتی پسرک برو ز یادم رفتی
من مست تو بودم و نمی فهمیدم
حتی نسپردی تو به بادم ،رفتی

           ****
عاشق شدم و به عشق مغرور شدم
سوی تو زدست هر کسی دور شدم
نوبت به شب و سیاهی اش باز رسید
فانوس مرا ندیده ای ؟؟؟  کور شدم

و یه طرح:
پروانه های سوخته
شمع های سوخته
دل های سوخته
نسل های سوخته...
                تا کی بسوزیم و بسازیم؟؟؟