وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

این دو تا رباعی هم تقدیم به تمامی شما عزیزان

مهتاب من امشب  مرا نورانی ام  کن
با قطره های اشک خود بارانی ام کن
تا صبح  فردا یک  قدم  دیگر  نمانده
فکری به حال خشکی و ویرانی ام کن        ( سروده ی مرداد 85)
 
               *****

شب ها که سکوت بینمان می رقصد
هر واژه ی من  درون من می پوسد
حیرانم از این همه  سوالی  که  شب
چشمان  تو  از نگاه  من  می پرسد            ( سروده ی مرداد85)
             
               *****
این هم یکی دیگه از غزل های فاضل نظری از کتاب گریه های امپراطور:

عشق تا بر دل بیچاره فروریختنی است 
دل اگر کوه ! به یکباره فروریختنی است

خشت بر خشت برای چه بهم بگذارم ؟ 
من که می دانم ، دیواره فروریختنی است

آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست
 بی سبب نیست که فواره فروریختنی است

از زلیخای درونت بگریز ای یوسف !
شرم این پیرهن پاره فروریختنی است

هنر آن است که عکس تو بیافتد در ماه 
ماه در آب که همواره فروریختنی است