صبح که بیدار شدم این جمله تو دهنم اومد:
آزادی بیان را
از دیوارهای این انفرادی بیاموز...
فکر کنم قابلیت شعر شدن رو داره. از دوستان شاعری که سری به این کلبه می زنن دعوت می کنم باهاش شاعرانگی کنن!
تحمل کنید
این کار کوتاه سپید هم برای تو که این وبلاگ را نمی خوانی:
من در دنیا کار دارم دنیا به من کاری ندارد
من با دنیا کار دارم دنیا برای من کاری ندارد
من بیکارم دنیا بیکار است
می بینی؟
تنها کاری که داریم این است که
حرف های اضافه مان را
به همدیگر تحویل دهیم
خدایش بیامرزد جرج اورول را:
امسال کتاب های دوستان زیادی در نمایشگاه هست:
شهرام میرزایی با سکسکه های یک مست
سید مهدی موسوی
وحید نجفی
آزاده بشارتی با پلک های قفل شده اش
و...
انشا الله همگی رو توی نمایشگاه کتاب زیارت کنیم.