وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

اصلا تو به من علاقه داری یا نه؟

یک جمله فقط بگو که آری یا نه؟؟

تکلیف من این بود که در رفتن تو

یک بند کنم گریه و زاری یا نه؟

 

               *****

دریا میان ماست و ساحل نگاه توست

دریای چشم های تو تنها گناه توست

موجم به پای ساحلتان می رسد ولی

من آخر مسیرم و آغاز راه توست

 

                *****

 

با پلک هایم چشم خود را دوختم که...

آن بار هم تا استخوانم سوختم که...

در عشق حکم دیدن معشوق مرگ است

با دیدنت این درس را آموختم که...

 

                *****

 

سلام می دونم قرار بود آپ نکنم ولی خوب کاریش نمیشه کرد. البته اگه با دیدگاهی از بالا به پایین نگاه کنی می بینی که خوب هم میشه کاریش کرد. این چند تا قطعه ادبی کوتاه که نه دوبیتیه نه رباعی و نه اصلا چیز دیگه یی رو فقط به این جهت که همینطوری دوسشون دارم نوشتم آها این یکی جا مونه بود:

 

از آن جهت که وقت ندارم سروده ام

وقتی نشسته مرگ کنارم سروده ام

جایی برای عشق ندارد دوبیتی ام

این را برای سنگ مزارم سروده ام

 

گاهی اوقات دیدن یه خواب از لمس حقیقی یه واقعیت ، واقعی تر جلوه می کنه  و بعدش دیگه آدم دوس داره فقط بخوابه. گنگ صحبت کردن رو خدا بهم یاد داده و تو که هیچ مرتبه نه عاشقانه های مرا شنیدی نه خواندی  و نه فلسفه های بدون نون و پنیر رو. اصلا به درک که من محمد مظلومی نژاد ۲۲ ساله رو خیلی ها میشناسن که با خوندن این پست ازم سوال بپرسن که چی شده ولی یه بار هم خارج از استاندارد انسانیت رفتار کردن هیچی از هیچی کم نمی کنه. بذار اینو به حساب من که چوب خط تو یکی دیگه پر شده. یا علی مددی

نظرات 3 + ارسال نظر
ایلیا شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:45 ب.ظ

به ستاره ها نگاه کن که چگونه چشمک می زنند. 22 سال گذشته و من هنوز نفهمیده ام که با این چشمک زدنشان چه چیزی را می خواهند بگویند . فکر می کنم به ما چشمک می زنند و حرفی برای گفتن دارند. نمی دانم. شاید منتظرند یا نگران ، و یا شاید هم عاشق.

.

آشنا شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:49 ب.ظ

نمی دانم چه شده که قلمت برای خودش شاعر شده و تو کل کاری که بتوانی بکنی این است که حرف هایش را برای ما ترجمه کنی تا حداقل قابل فهم باشد. انگار می خواهد فقط برای تو و خودش بنویسد .حتی گاهی فقط برای خودش می نویسد و تو هم از حرف هاش سر در نمی آوری. وقتی توضیح می خواهی، کاغذ را خط خطی می کند و تا آخر ِ صفحه ، نقطه و علامت سوال و تعجب می گذارد. دو نقطه می گذارد تا حرف بزنی، ولی تو که حرف هاش را نمی فهمی، چیزی نمی گویی . او باز همینطور نقطه می گذارد.

حجت خسروی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ق.ظ http://shabih.persianblog.com

سلام بر محمد مظلومی
ممنون. لذت بردم.
بهروز باشی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد