سپیدهای دفترم در انتظار مشق توست
مرکب روان من ، روان بسوی عشق توست
چه رو سیاه شد ورق چو نام تو نوشته شد
چه دل سفید شد قلم چو جان او گرفته شد
بیا که واژه های من همه تو را صدا زنند
به منجلاب این سکوت غریق بغض و ماتمند
خوشا به حال کاغذی که نقش تو به دل زند
بدا به حال شعر من که قافیه به گل زند
مرکبم تمام شد سیاه مشق من ببین
چو صورت سیاه من ، قلم غریب و من غمین