یک پنجره به وسعت دنیا گشوده ای، تا در هوای آن نفسم را رها کنم
دنیا درون پنجره ات بسته می شود، وقتی نفس نفس نفسم را فدا کنم
هر بار با صدای تو از خواب می پرم، دستی که داد می کشد از روی پیکرم
وقتی که بی مقدمه باشی تو در برم، باید دوباره رابطه ها را صدا کنم
احساس می کنم کسی از سال های دور، از بطن خاطرات زنی با اجاق کور
جغرافیای کودکی ام را دهد به گور، تا در حدود ثانیه خود را رها کنم
من حرف های کهنه خود را نمی زنم، وقتی نمانده است برایم کمی جنم
با ور نمی کنم که تو باشی همان زنم، حالا چگونه بستر خود را جدا کنم؟
«من هم شبیه زخم دل یک پینوکیو»[1] وقتی کمک نمی کنی از پیش من برو
بیهوده رفته ایم به بن بست های تو، راهی نمانده است که زن را خدا کنم
و یه شعر سپید هم چاشنی این پست:
دیگر انگشتی نمانده است
که بر دهان ها بماند
وقتی همه دنیا دست به ماشه برده اند
حالا که دیگر زمین برای آسمان شهاب می فرستد
کم کم باور می کنم
که آخرالزمان رسیده است
سلام محمد جان
من که هیچ وقت از وب خداحافظی نکرده بودم
راستی اون بیتی که نوشته بودی قضیه ش چی بود ؟
اینم بگم که این شنبه ارسباران یه شب شعر برای وفات حضرت زینب داره
بیا
این روز ها خیلی ها دارند بی سر و صدا میروند ، انگار هیچ وقت نبوده اند . انگار هیچ وقت !
.
.
[ کنار قصه زمین خوردم ،....که رسم رستم و سهراب است ]
کنار قصه زمین خوردم ، هان درد مرا بلعید
و تف به گوش خدا انداخت ،تمامیه گله هایت را
به روزم .
دومین جلسه داستان خوانی با داستان «شهید دانشگاه دیترویت» نوشته خانم ندا پیروی، دوشنبه 18 شهریور ماه ساعت 3 در سرای اهل قلم برگزار خواهد شد. قابل ذکر است که نقد و بررسی این داستان را استاد فتح الله بی نیاز به عهده دارند.
از علاقمندان به داستان نویسی دعوت می شود در این جلسه حضور به هم رسانند.
سلام هم پیاله
چشم ها را باز کن پیاله ها دارد سر ریز صبر می شود
بیاییئ تا جهانمان را خودمان بسازیم
راستی زندگی همین دقایق است پس دقایق را با شادی سپری کنیم.
رفیق کارت خویه اینو جدی گفتم
تاملی بر مجموعه شعر.......