همچون ورق های سفید این روزها بی معنی ام
در انتظار رفتن و آن لحظه ی پایانی ام
مانند خورشیدی که در تنهایی اش یخ بسته است
از سردی چشمان تو در حالت ویرانی ام
یک برج پیر و خسته ام با صد ترک بر گونه ها
از این ترک ها جاری است شب ها که من بارانی ام
من تکه تکه مرده ام در سر رسید زندگی**
در لابلای برگه های دفترش زندانی ام
حالا که من قربانی یک لحظه غفلت بوده ام
از آب مژگان ترت یک جرعه کن ارزانی ام
**:من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانیم(مرحوم حسین پناهی)