انگار قراره هر پست از وبلاگ رو بعد از یه سفر طولانی- حداقل از نظر طول کیلومتری سفر- بنویسم. سفری که از مشهد شروع شد- به بندرعباس ادامه پیدا کرد. توی لار متوقف شد و از شیراز گذشت و به تهران رسید و دوباره به نیشابور ختم شد. توی این همه کیلومتر و آدم های مختلفی که برخورد کردم حرف یه راننده تاکسی بیشتر از همه توی ذهنم موند. یه راننده ی تاکسی توی شهر لار که داشت از شهرش تعریف می کرد. وقتی گفت چیزی توی شهر ماست که توی هیچ کدوم از شهرای کشور نیست اصلا فکر نمی کردم بگه که توی شهرشون بن بست وجود نداره. وقتی اینو گفت تو وهله ی اول می خواستم به مهندسین شهرسازی و معماریشون درود بفرستم ولی یه دفعه ای چیزی به ذهنم رسید. از پشت عینک دودیش نمی تونستم حدس بزنم تا چه حد میتونه بفهمه. اینکه می تونست بفهمه بن بست های بزرگتری توی زندگی ما وجود داره؟ دلم می خواست بهش بگم توی شهرشون بن بست های بزرگی هست که دیوار نداره ولی من سال هاست پشت اون...
زندون بی دیوار سلول بی مرزه ... ( روزبه بمانی)
اینم شعری که تقدیم به راننده تاکسی شهر لار شد...
چیزی فراتر از سه دیوارست بن بست
یک راه مرده یا که بیمارست بن بست
آغوش باز راه ها هنگام آن کوچِ
بی اختیار از روی اجبارست بن بست
لامپی بدون رشته های گیج تنگستن
در زیر سقف تار انبار است بن بست!
یک انتظار بی نتیجه توی کافی شاپ
بی دست های از تو سرشارست بن بست
شاید شبیه پافشاری های آن نقطه
در ابتدای رقص پرگار است بن بست
در یک نگاه سنتی باید بگوییم
حلاج های زنده بر دارست بن بست
***
از پشت تخته با گچی آغشته از درد
پس می کشید و جمله ها را پاک می کرد
بن بست چیز کوچکی در شهرسازی است
اصلا مکان بچه های گرم بازی است...
***
این جمله های آخرش را رفت ازدست
چیزی نگفت و تخته را روی خودش بست
اما بدون شک شما در یادتان هست
چیزی فراتر از سه دیوارست بن بست...
خدا به من رحم کنه. خدا به من وقت تایپ کردن بده. خدا کاری کنه که بتونم هر چه سریعتر این رمان لعنتی رو تایپ کنم. خدا...خدا...راستی خدا تایپ بلدی؟
انشا... پست بعدی مخصوص داستان کوتاه باشه البته به شرط حیات...
بی نقد خواستی برو نخواستی نرو-گدایی کامنت به سبک پست مدرن-
سلام آقای مظلومی نژآد
ممنونم از دعوت
سفر خیلی خوبه حداقل از رکود و یک جا نشینی که خیلی بهتره
وقتی فکرشو می کنم زیادم نسبت به بن بست بار احساسی منفی ای ندارم
یاد یه حریم امن می افتم
جایی که بچه ها کنار هم بازی می کنند و بزرگ می شن !
خب هر کس به یه تصویر می رسه
مانا باشید
ممنون از اومدنتون. نگاه شما توی یکی از مصرع های شعر البته با بار منفی اعمال شده.
سلام دوست عزیز
ممنون از دعوتتون
شعرت و خوندم
تنها چیزی که تو ذوقم خورد و به نظر شخص بنده از ضعفهای کارت بود. ردیف و قافیه شه. ردیف و قافیه ای که انتخاب کرده بودی زیاد محکم و منسجم نبود و در اختیار بیت و کلیت کار نبود. استفاده مناسب و بایسته ای از این ردیف و قافیه نکرده بودی
جسارتم و ببخش
منتظر بعدیات هستم
همیشه سبز و آفتابی باشی
درود و ممنون از نگاه خوبت
سلام دوست عزیز
شعر خوبی بود فقط تو این مصراع
؛شاید شبیه پافشاری های آن نقطه ؛
آن؛؛ اضافست
سلام شعر بدی نبود شعر قبلی رو خودنم اتفاق های جالبی داشت که کاش ازاون اتفاق ها توی این شعر هم بود
موفق باشید
سلام دوست عزیز .خوشحالم از اینکه با وب شما اشنا شدم.
من خودم شاعر نیستم ولی اشعار مادرم رو توی وبم میزارم.خوشحزنیدال میشم به من هم سر ب
سلام
ممنون که سر زدی
شعرت را خواندم
در کار اولت احساس کردم حضور دار به عنوان قافیه تصویر مصراعش را توجیه نمی کند
موفق باشی
سلام و عرض ادب
غزل بسیار زیبایی از شما خواندم شاعر !!!
غزلی که وزن زیبایی داشت و معنای حقیقی و مجازی
بن بست را به خوبی در ذهن بیننده تداعی می کرد!
سپاس از دعوتتان
و لحظه هاتان شاعرانه باد.
محمد جان سلام
خواندمت وبی نهایت لذت بردم
منتظرم تا باز به روز شوی وخبر کنی تابیایم وبخوانمت
یا علی
سلام عزیزم. سریع با من تماس بگیر. امشب شب شعری دارم در حوزه هنری نیشابور. واست شعرخوانی گذاشتم. در ضمن ایرادهای وزنی غزلت رو اصلاح کن. فعلا...
سلام جناب مظلومی خسته نباشی ... خوندم ... بن بست همیشه وجود داره اون رانده آدم خوش بینی بوده . و نیمه ی پر لیوان رو میدیده . بن بست های مادی بهترن تا بن بست های معنوی ... البته اصلا گاهی بن بست خوبه . مثلا واسه گریه کردن ... مرسی که نکته ی خوبی رو اشاره کردی ... شعرت رو خوندم فک میکنم کمی بیشتر بباید روش کار می کردی . اون کشف لامپی بدون تنگستن خوب بود اما بایستی اون تشبیه مارو به جایی فراتر ارجاع میداد . یا مصرعی که بچه های گرم بازی هست خیلی به اثرت ضربه زده به نظرم عوضش کن . و اینکه من اگه جات بودم نب به خیلی از مسایل اجتماعی که بن بست ها رو می سازن می زدم ...شاید باید بیشتر با بن بست زندگی می کردی ... دوستتت دارم و سلام یعنی خداحافظ
ممنون وحید جان.
این خیلی خوبه که همیشه میشه از تو چیزی یاد گرفت. هلیا رو ببوس
سلام با لذت خوندمت ممنون
سلام
وب جالبی داری در واقع قلم زیبایی داری
زیبا بود
شعر را خواندم
خوب است و هنر شاعر است که یک جمله به آدم حس شاعری بدهد
به بقیه پست ها هم سرکی کشیدم
چقدر داستان یاد آور گوشی زیبا بود
مانا باشی
درود بر شما
درود . روزگارتان نیک.
خواندمتان و بسیار لذت بردم .
شعرهایتان خوب است ...
همانطور است که باید باشد و از شما انتظار میرود .
ذهنت قلقلکی است ...
به جاهایی که باید نفوذ میکنی و میدانی امروز ... چگونه بنویسی.
این چند شعر هم البته سوای از زیبایی ها و ایده بسیار زیبایی که دارند و خلاقیتی که به کار رفته ...
به نظر من ناشاعر به جز چند ایراد وزنی کوچک بسیار اشعار نابی هستند .
در نهایت سپاس از حضورتان . دوست داشتم در مورد نوشته هایم نظر بدهید تا بهتر بنویسم . آخر آدم به امیدی زنده است دیگر . سپاس .
در ضمن اجازه میخواهم تا لینکتان نمایم ...
هست ؟
درود به شما. صاحب اختیارید.
سلام محمد جان.
خوبی؟
شعر زیبایی بود. (نقد زیبا شناسی)!
منتظر داستان کوتاهت میمونم.
خدانگهدار.
سلام دوست من
کارتو خوندم
خوب بود .فقط یکدست نبودن زبان اذیت می کنه.هنوز کمی تا به روز بودن زبان فاصله داره.
ولی در کل استفاده کردم
ممنون که دعوتم کردی
سلام
چیزی فرا تر از سه دیوارست بن بست ...
ممنون از اینکه سر زدید
با آرزوی موفقیت و به اتمام رسوندن رمانتون ...
تابعد...
خیلی قشنگ و رسا بود..من واقعا لذت بردم...خصوصا از اغز شعر که عالی شروع شده بود.مرسی
سلام دوست عزیز
با احترام دعوتید تا نظرتان را درباره پوچیا بیان بفرمایید
سلام
به روزم با
اخرین پرسه توی پیاده رو !
سلام
فرم شعرت خوب بود
ولی چند جا وزن رو خیلی جدی نگرفته بودی
چند جا هم اشتباه تایپی رو
چرا؟
کمی وقت بگذار برای شعرت
شعر مهمترین اتفاق زندگی ماست
درود بر شما. ایرادهای تایپی مرتفع شد.
در مورد وزن اگه منظور بیت دوم هست عمدی به کار رفته چون سکته ای ایجاد می کنه که من از اون سکته خوشم اومده!
سلام آقای مسافر.خوشحالم که بی دعوت میام و می مونم...اجازه میخوام با شعرزیباتون همصدا شم همینطور که شما از حرفای راننده تاکسی الهام گرفتید.(لطفا جسارت من در استفاده از مضامین شعرتون و اشکالات زیاد شعرمو ببخشید)
جایی برای عشقبازی ست بن بست
یعنی که حتی در بهشت هم نیست بن بست
هرچند که سر شکسته است دیوارش
انگار نماد شهرسازی ست بن بست
چیزی فراتر از سه دیوارست ، بله
دیوارهای برج آزادی ست بن بست
باید برقصد بندری پرگارتان زیرا
مثل لب کارون،ولی خاکیست بن بست
با اینکه خیلی خوب ژستش را گرفته
در حسرت راننده ی تاکسیست بن بست
- بولوار استقلال یا آزادی؟ - نه مسیرم ...
– میدان جمهوری اسلامی ست، بن بست!
حالا جواب خانه های خالی ما چیست؟
مانند آزادی،پنج حرفی ست بن بست
مانند فیلم های آقای کیمیایی
ِاند مرام و لوتی و مردی ست بن بست
باید کمی هم"اعتراض"یا"جرم"میکردیم دوربین،صدا،حرکت،ایست! بن بست
از تغییر قلم ممنون(بالأخره)
درود بر شما.
مرسی که مضمون بنده رو لایق دونستید. مضمون های به کار رفته توی شعرتون خیلی خوبه اما همونطور که خودتون هم گفتین باید روی وزن و علی الخصوص قوافی بیشتر کار کنید چون فقط شهرسازی و عشق بازی درست هستند و سایر قوافی اشتباه هستند و حرف الحاقی (ی) جز قافیه محسوب نمیشه پس تاکسی و اسلامی و کیمیایی و خاکی نمی تونن هم قافیه باشن. اما مضامین استفاده شده شعریت دارن و با کمی تلاش میشه شعری استوار ازش بیرون آورد
سلام
به روزم
سر بزن
منتظرت هستم
هرچی لار بن بست نداره این شعر پر از بن بسته
خیلی جالب بود
البته شعر که نه!
شعر در حد یه شعر تقدیمی به یه راننده تاکسی که عینک دودی میزنه و نمیدونیم چقدر میفهمه خوب بود
اما متنتون رو دوست داشتم!
آفرین
درود
...
از خوندن سطر های سپید وبلاگتون لذت بردم
...
منتظرم تا پست بعدی
شاد باشید
ممنونم محمد عزیز
لذت بردم از شعر
با لذت همواره خواندمت
مرسی
به قول داریوش : کوچه ی قدیمی ما کوچه ی بمبسته
سلام
چقدر دیر اومدم! لا اقل خودم این طور فکر می کنم!امان از دست این وبلاگ شما که وا نمی شه الان دیگه مرور گرم فایر فاکسه واسه همین شد!
کوچه اما هر چی هست کوچه ی خاطره هاست
اگه تشنه ست اگه خشک مال ماست کوچه ی ماست
شعر قشنگتون و با لذت خوندم و ممنونم
مشتاق خوندن رمانتون هستم و امیدوارم موفق باشین
راستی اگر دوست داشتین یه شعر یا داستان از خودتون با عکس برای سایت ادبی طغیان برام ارسال کنین تا بذارم توو سایت ما که خیلی مشتاقیم و دوست داریم از شما شعر و داستان داشته باشیم توو سایت
ممنونم دوست
خوشحالم که دعوت بودم به پست خوبتون
موفق باشین
:)
ممنون از حضورتون. به روی چشم!
از شعر قبلیتون بیشتر خوشم اومده بود.ولی این راننده تاکسی و شهرش ایده های خوبی برای نوشتن به آدم میدن.شاد باشید.
ممنون از دعوت شما شعر گرامی
سلام
خوبید؟
امشب یه دفعه یادتون افتادم! شاید وبلاگم اصلا یادتون نباشه آخرین پستم 1 سال پیش بود برای تولدم.2 سالی می شه نمی نویسم. امشب داشتم شعر می خوندم یاد شما افتادم !(دریچه) پیدا کردم وبلاگتونو... کلی هم خوندم و لذت بردمو فکر کردم.
مرسی که مینویسی.
راستی
یه نقد غیر ادبی
فونت ریز بی نهایت به چشم آسیب می زنه.درشت بشه ما هم دعا می کنیم رمان به زودی تایپ شه
خراب آبادم
به روز شده است
ومن چشم به راه آمدنتان ....
سلام
استاد شفیعی کدکنی عزیز هم سروده ای با نام بن بست دارن:
یخ بسته سنگ و دست و صدا نیز
در کوچه های حادثه یارا
بن بست ظلمت است، و زان سوی
بنگر سگان هار رها را.
موفق باشید
بن بست سوژه خیلی خوبی برای نوشتنه
بخاطر معانی مختلفی که به ذهن میاره
خوبی و بدی
اگه البته این دو واژه اصلاً معنی خاصی داشته باشند
سلام منم دانشجوی نیشابورم میتونم این شب شعرایی رو که دارین شرکت کنم فقط من شعر نمیگم.لطفا پاسخمو بدین.ممنونم
بله دوست گرامی. شما میتونین روزهای سه شنبه ساعت 18:30 (جلسه استاد صفادل) و روزهای چهارشنبه ساعت 17 (جلسه کارگاه شعر دخمه) شرکت کنید. در ضمن روزهای دوشنبه هم جلسه جناب پروانه و لگزیان هم برگزار میشه که اگه تمایل داشته باشید میتونید در همه ی اینها شرکت کنید.