پروانه با دو بال
ستاره با چند بال
کنار هم بی بال
آری موریانه ها که می آیند
پینوکیو آخرین فرصت آدم شدن را از دست می دهد
و وقتی عقربه ها می خندند فرقی نمی کند
ده و ده دقیقه باشد یا ده دقیقه به دو
حالا هم که دست های مترسک به نشانه تسلیم بالاست
بیچاره کشاورز که به اندازه کشت هم درو نکرد
و تو با هزاران تندیش به یاد بود من آمدی
با آنکه هنوز زنده بودم
و من هنوز تو را چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
و هان یادم رفت که وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها
آن روز ها روز مبادا بود
سر آن ندارم امشب میزبان کسی باشم
پس این جایم بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ می کشم و
پلک اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت.
لب باز نکن
من که نمی خواهم اسطوره شویم و ناممان را توی تاریخ بنویسند
چراغ را خاموش می کنم و از تو می نویسم
سر انگشت تمامی جهان
ناگاه زنگ حواسم را می فشارد
فریاد می زنم: کسی در خانه نیست
( ممنونم از استیری ها- صادقی نسب ها- دانشمندی ها- نیما ها- قیصرها- بهمنی ها- جعفری ها- پناهی ها- گنجی ها و حتی خودم!!!)
دوست عزیز
در فیروزه به دیدنم آمده بودی فیروزه یکی از برگهای فرعی وبلاگ اصلی من خیزران است آدرس خیزران را برایت مینویسم
http://kheyzaran,blogsky.com
خوشحال میشوم به دیدنم بیائی ودر صورت تمایا به هم لینک بدهیم
با ادب احترام ومحبت بیکران
جالب بود
ناممان را قرار است تو ی تاریخ بنویسند ...