1
به آسمان که نگاه می کنی
سرم گیج می خورد.
بلند پروازی نکن
جاذبه زمین
تو را هم به سمت خود خواهدکشید
اما تو هنوز می خواهی
گلدان های مصنوعی خانه من
لانه کودکان تو باشد
بی آنکه بخواهی بفهمی
خانه ما در طبقه چهل و هشتم است
2
کلید آسانسور را که بزنی
همه چیز تمام خواهد شد
حالا تو در طبقه چهل و هشتم ایستاده ای
و بال هایت را
توی کت و شلوار سرمه ای ات پنهان کرده ای
3
به آرایشگاه می روی و بال هایت را با شماره صفر می زنی
و سبیل می گذاری
تا تعادلت را
روی پنجره های طبقه چهل و هشتم حفظ کنی
4
از طبقه چهل و هشتم که به آسمان نگاه می کنی
سرت گیج می خورد
سقوط می کنی
.
.
.
انسان می شوی
سلام به همین یکی دو تا دوست صمیمی که هنوز در این خونه مجازی رو با چشم های مهربونشون می زنن.
مدت زیادی هست که دیگه از تب و تاب وبلاگ نوشتن افتادم. خدا به زندگی دچارتون نکنه که ناچارتون می کنه
راستی پاییز شده نمی خواهید عاشق بشوید؟
سلام
خوبی
خیلی حال کردم
۳؛۴ تا از پستات رو خوندم.واقعا لذت بردم.
خوشحال می شم بازم بهت سر بزنم.تو هم اگه قابل دونستی بیا.
من لینکت می کنم با اجازت که بهت سر بزنم.
فعلا.
سلام . عالی بود . همین .
از حرفات بوی خطر میاد آقا محمد
دچار و ناچار
پاییز و عشق
سلام آقا محمد!ممکنه باز منو بخاطر نیارید ولی ما خیلی هواتونو داریم.کمابیش پیگیراشعارتون هستیم. با آرزوی موفقیت در فصل پاییزیتون.
شعرتون فوق العاده بود .واقعا لذت بردم. البته به نظر من اگه بخوام از نظر مفهومی بگم انسان شدنی که بعد از سقوط پیش میاد در ضمن اینکه خیلی کم پیش میاد زخمهای خودشو همراش میاره مثل همون مثال معروف که دیوار وقتی میخاشو درمیاری رد زخم میخاش میمونه ودیگه صاف نیست پس نمیشه زیاد امید داشت یا ریسک کرد.
سلام
شب است و سکوت و کویر شما هم بیایید.
سلام خدمت آقا محمد...خوب هستید؟وبلاگ جالبی دارید!!واقعا پاییز فصل قشنگیه!من که وبلاگ ندارم..اما اگه سایت یا وبلاگ جالبی بود با میل یاپی ام بدید خوشحال میشم!سلام دوست خوب و مهربانمم هم برسونید.بای
سلام
خوبی شما؟
آپ نمی کنید؟
!!!!!!!!!!!!!!!