شب سوخته است
و خورشید
خاکسترهای مانده اش را می تکاند
باز هم سحر بوی باران های نباریده را می دهد
روزهای بی خبر
ماه را به سمت تاریک زمین تبعید کرده اند
بی آن که بدانند
آن سمت مهتاب چه می گذرد
***
زمین دوباره به ماه پناه خواهد برد
اما نمی دانم آن روز
می شود انتظار داشت
ماه دوباره
به رنگ مهتاب بتابد
یا نه
سلام...دوست عزیزم!
"من او" با گزارش تصویری اعتکاف مسجد جمکران با حضور درویش مصطفا و هفت کور و...
قدم رنجه بفرمایید در خدمت باشیم!
یا علی مدد(ی)...
سلام
بسیار زیبا بود از نبود خورشید به ماه پناه می بریم ماهی که خود به خاطر نبود خورشید بی نور است . از این که ماه آینه خورشید نماست بیار زیبا استفاده کردید .
موفق باشید
خیلی قشنگ بود ، ممنونم . این شعر شما منو یاد شعر «خواب تلخ » سهراب انداخت (مرغ مهتاب/می خواند/ابری در اتاقم می گرید/گل های چشم پشیمانی می شکفد/در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد/مغرب جان می کند/می میرد/...) همانطور که در شعر شما عناصر طبیعت دست در دست هم می دهند تا خود را اثبات یا انکار کنند که البته همه چیز نسبی است ولی نور ویا عدم وجود نور آنها را بهم وصل می کند در شعر سهراب هم روح سیال در شعرش که همان آوازمهتاب است جریان دارد وعناصر شعرش را بهم ربط می دهد .
"اَلنّهایاتُ هِیَ الرّجوعُ الی البدایاتِ"
با یک غزل به روزم
و منتظر.
تنبل خان چرا آپدیت نمیکنی ؟ میدونی چند بار اومدم سر وبلاگت تا ببینم این شاعر جوان دیگه چی تو چنته داره و انگار شاعر پر شور ما سکوت کرده!! حتما که نباید شعر بنویسی اگه نثری هم نوشتی مشتاقیم که بخونیم.
منتظریم
سلام دوست عزیز
کارتان را خواندم و لذت بردماجازه بدهید در دیداراول حرفی از نقد نزنم
فقط می گویم : دست مریزاد!
در پناه باران
سلام محمد جان ..........
کلبه ی قشنگی داری
به کلبه ما هم سر بزن
یا علی گفتیم و...........
سلام عزیزم . به نظرت ما با هم فامیلیم ؟ شاید - من هم نمی دونم . نباشیم هم مهم نیست چون با هم آشناییم .
اگه زندگی امونت داد سری به ما بزن . خوشحال میشم . موفق باشی .