از عاشقانه های من معلوم شد که
این لنزها روی نگاهت زوم شد که
نقاشی این هفته ام با رنگ مشکی
تصویری از عکس تو روی بوم شد که
سنگی که از جنس دل آیینه ها بود
در انعکاس چشم هایت موم شد که
دستم نگاتیو شما را خط خطی کرد
از روی بومم نقشتان معدوم شد که
می خواستم راز مرا هرگز ندانند
از عاشقانه های من معلوم شد که
خوبی ؟ چه خبر ؟ دومین شنبه ی خرداد شب شعر فرهنگسرای ارسباران رو از دست نده .
سلام
بعد از کلی مثلا به روز شده ایم .خدا به خیر کند!
دارم از چاله می کشم بیرون/بدنم را به چاه...نه نگذار
مه گرفته تمام فاصله را ماه من!/ پس بتاب وقتی که-
لامپها بی دلیل می کورند(!)-نه ببخشید کورتر شده اند-
و تصادف دوباره /نزدیک است بروم توی خواب وقتی که
منتظر نقدتان هستم/یا علی
اولا از عاشقانه های شما چرا چیزی معلوم نیست ؟ دوما ما نفهمیدیم شما شاعرین یا نقاشین یا عکاسین یا عاشقین و یا. . . !!! بعدشم(فاطمه: به لحن مائده) از کی تا حالا میشه نگاتیو خط خطی کرد ؟ تازه این {که } آزارم میده ؛ میدونم از بی سوادییه خودم شاید
سلام ممد جون
چه خبر بی وفا
احسنت کار بسیار بسیار خوبی بود
سر بزن
فر
سلام محمدعزیز
کجایی چرا به روز می کنی یه خبر کوچولو نمیدی با معرفت
به شعر نیستم
ولی پس از مدتها نا نوشته ها به روز شد
با خبر های خوب و بد
منتظر دست گرمت هستم
می بینمت
واستره آوارد