چند تا قطعه شعری کوتاه براتون می ذارم امیدوارم نقد بشه: من قدیما دوست زیاد داشتم ها
شاعر نشد لبم که به سیگار پک زنم
راهی نبود قلب شما را به شک زنم
باید تمام راز مرا شاعرانه گفت
وقتی نمی شود به شما حرف رک زنم
*****
به این مسافر شب های خیس جا بدهید
یکی دو قطره ی اشکی به ابرها بدهید
خدا درون ورق های من نمی گنجد
به من نشانه ای از بنده خدا بدهید
*****
نوشته های مرا با با خودت عجین کردی
تو پشت عاطفه این قلم کمین کردی
تمام صفحه دفتر نوشته ام تابوت
نخواندی و ورقم را پر از زمین کردی
دمت گرم و سرت خوش باد. زیبا بودن شعرهات....
اسم محمد مظلومی رو میشناسم اما هر چی به مغرم فشار میارم دقیق یادم نمیاد از کجا .. حتمن توی کامنت های دوستان دیدم. به هر حال از لطفتون ممنونم . لایق این همه کلمات هم نیستم. در ضمن رباعیـ باید بروی ـ مال من نیس .
هنوز دنیای مجازی رو ترک نکردم فقط احساس میکنم توی این دنیا حرفی برای گفتن ندارم وگر نه در کنار دوستان و آشنایان هنوز ح رف ها برای گفتن هست !
خدا درون ورق های من نمی گنجد / به من نشانه ای از بنده خدا بدهید
این بیت رو بیشتر پسندیدم. موفق باشین .
درود . خرسندم از لطف جنابعالی . دست مریزاد .