وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

وب نوشته های محمد مظلومی نژاد

جز ایست چیست چاره فردی در ایستگاه؟ از این قطار رفته نباید به دل گرفت!

شاهزاده


میان سکوت قدم برمی داشت
از گذرگاه روح گذر کرد
و به شهر دل رسید
چشمهایش با حلقه ی در آمیخت
حلقه بیضی شد ولی مرکز قلبش را رها نکرد
در رحمت که وا شد چشم او بسته شد
سایه اش بر تن خاک افتاد
خاک سیه پوش شد
اولین قدم ، اولین نگاه ،آخرین شکست
به در دیگری رسید
پر از غبار زمان
متروک ، سیاه ، کبود
نه قفلی نه کلونی و نه جرأتی که تن به هم آوازی با در بسپارد
راه باز پا بسته ، تن خسته
سایه اش با خاک بیعت کرده بود
و او جانش را به زندان سرنوشت بخشید تا
روحش شاهزاده ی قصر دل گردد

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مجید سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ http://www.khabezemestani.blogsky.com

سلام شازده . کارت چندان تعریفی نداشت چون منطقش کاملا منطق نثر بود و باید از این دور بشی . بدرود .

سمیرا دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.samira1384.persianblog.com

سلام ..خوبین؟؟ممنون از اینکه به (مثل سپید مسافر لحظه های ناب)سر می زنید لط فتون را از ما دریغ نکنید.تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد